هادی ضیاء الدینی

شناسهٔ خبر: 099DF7FB -
هادی ضیاء الدینی نقاش ، طراح و مجسمه ساز مشهور کُرد متولد سنندج است.

به گزارش هاناخبر ،

سال 1335 در سنندج و محله« جور آباد » و در خانواده ای روحانی اهل شعر و عرفان بدنیا آمدم « پدرم شیخ جمیل » از شعرای کردستان انسانی شریف و بیش از حد پرهیزكار بود . او بود كه رفتار و زندگی شرافتمندانه را به ما آموخت و مادرم « حاجیه احترام ناصرزاده » از زنان تحصیل کرده و عامل مؤثری در تشویق و هنرهایم بوده است و در نهایت دلسوزی و فداكاری در تربیت ما آنی غافل نبود .......

هنوز مدرسه نرفته بودم كه شروع به طراحی كردم . با علاقه و شور فراوان و به شوق تشویق های پدر و مادرم . تنها معلم من «تجربه» بود و بس .

  • بود و نبود كلاسی آكادمیك و اگر هم بود گوشه گیری و گریز از جمع مجالِ رغبت و كشش نمی داد.

    پدر هادی شاعر و جدش از نامداران عالم شعر و مشاهیر كردستان بود . بنابراین شعر گفتن ، شعر شنیدن و تفسیر شعر، امر رایج در جمع خانوادگی آنها بود . به خصوص پاییز و زمستان كه سرمای سنندج مجال حضوری بیش از كارهای روزانه را در بیرون نمی داد و همه را شتابان به كنجِ دنجِ خانه می كشاند؛ درازای شب را با موسیقی و یا نقل شعر، قصه و خاطرات كوتاه می کردند در خانواده او تقریباً هیچكس با هنر بیگانه نبود. بنابراین علاقه و استعداد او را در نقاشی می ستودند. با این وجود همیشه خلوتی را می جست تا در تنهایی و سكوت آن لحظات خود را سپری كند. در جمع كمتر حرف میزد، بیشتر می شنید و یا در میان هیاهوی صمیمانه ای كه اطرافش را فرا گرفته بود، سرش به كار خودش گرم بود و به كاغذ مقابلش رفته رفته جان می بخشید .

    در خیابان فردوسی سنندج مغازه نقاشی بود به نام « نیك پی » كه دیوارهای مغازه را با انبوهی از كارهای ریز و درشت خود پوشانده بود. با آنكه نقاشی تجربی بود، ولی از آن بیشتر به خاطر بیان نوع تفكر و بینش خود استفاده می كرد. اصلاً آدمی سیاسی بود ودر كارهایش هم جنبه های ملی گرایی و هم جنبه های اجتماعی رامی شد دید.

    (( از بچگی با كارهای او آشنا بودم . همیشه در گذرم از كنار مغازه وی مدتها نقاشی هایش را نگاه می کردم .فكر می كنم كه علاقه و گرایشی كه اكنون به بیان مضامین اجتماعی دارم را باید مدیون او باشم ))

    به تدریج نقاشی و بعد از مدتی مجسمه برای هادی جدی تر شد. « تنورخانه ای داشتیم بلا استفاده با دیوارهایی سیاه و اندوده از دود. سالهای نوجوانی تا اواخر دبیرستان را در چنین مكانی به سر بردم با کار ، طراحی ، نقاشی و مجسمه سازی . بسیار کند . لاک پشتی و با رنج و سختی تجربه ای می اندوختم . »

    با رنگهای ساختمانی نقاشی می كردم و قلم موهایم را با پیچاندن نوارهای پارچه ای به دور چوبهای نازك می ساختم. از جوی كوچه مان گِل ِ مجسمه هایم را جمع می كردم. از قبرستان تكه سنگ هایی را كشان كشان به تنورخانه می آوردم و با پیچگوشتی و قندشكن تراش می دادم.

    بعدها پیكره ای تمام قد از گاندی ساختم كه از طرف آموزش و پرورش به نمایشگاه بین المللی تهران منتقل شد. خودم را نبردند اما گفتند « فرح » همسر شاه خیلی از آن كار خوشش آمده بود. آن موقع هجده سال داشتم و این اتفاق در زندگی هنریم بسیار مؤثر بود.

    هادی مجسمه ی گاندی را متإثر از كارهای استاد «علی اكبر صنعتی » ساخته بود. هر گاه كه به تهران می آمد، در گذر از میدان توپخانه سری هم به موزه علی اكبر صنعتی می زد و شیفته وار كارها را تماشا می كرد. هر بار نیز با عزمی جزمتر به سنندج برمی گشت.

    در حالیكه مردم و سیمای زندگی آنها همیشه موضوع كارهای او بودند، و به رغم همه عشق و علاقه ای كه به مردم داشت، و با همه عرق ملی گرایی اش ، كه در خون و رگ همه كُردها معمولاً هست، به خاطر كمرویی كه داشت، كمتر اتفاق می افتاد كه رو در رو از كسی طراحی یا نقاشی كند . در عوض او یاد گرفته بود كه چگونه آدمها ، حركات آنها و ویژگیهایی را كه داشتند ، خوب ببیند و به ذهن بسپارد ، تا در خلوت خود بارها و بارها آنها را تكرار كند.

    « در دوره دبیرستان كاریكاتور تمام معلمهای مدرسه را كشیده بودم . روزی كه به اصرار دوستانم آنها را روی دیوار مدرسه چسباندم ، استقبال و توجه دانش آموزان به حدی بود كه دو ساعت اول درس، مدرسه كاملاً تعطیل شد » .

    سال آخر دبیرستان بود كه فهمید میتوان در دانشگاه و در رشته نقاشی هم تحصیل را ادامه داد . تاریخ كنكور را نمی دانست ده روز مانده به كنكور به تهران آمد . به اصرار دایی اش، برای كلاس آمادگی كنكور ثبت نامش كردند. ولی وقتی طراحی كردن او را دیدند سخت مورد لطف و توجه قرار میگیرد. « ابراهیم جعفری هم آنجا بود. سروش بارسقیان و احمد امین نظر هم تدریس می كردند. توجه، مهربانی و محبت هایشان را هرگز فراموش نمی كنم. به طوری كه ورود به دانشكده را مدیون آنها هستم.» هادی سال ۱۳۵۶ در رشته نقاشی دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پذیرفته می شود.

    سال ۱۳۵۶ آبستن بحرانی بود كه به قیام اجتماعی مردم در بهمن سال بعد منجر شد . در این ایام به رغم همه گوناگونی در بینشها و گرایشهای اجتماعی ، آنچه بیش از هر چیز مورد توجه بود، توده مردمی بودند كه احساس می شد، در طول عمر حكومت كمتر مورد لطف قرار گرفته اند . بازتاب چنین گرایشی در نقاشی و سایر هنرها در این سالها ، مؤید همین نكته است . بالطبع در آموزش نقاشی نیز شاهد چنین رویكردی هستیم. آنجا كه الخاص به شاگردانش می گوید: « از این قیافه های تیتیش مامانی كار نكنید. ژستهای رمانتیك برای من نیارید، برید بیرون توی مردم، جاهای شلوغ، توی زندگی، اونجایی كه دستهای « كار» بزرگتر از حد معمول است، …. اندامهای رنج و گامهای سنگین و شانه های تكیده.

    بی توجهی و ظلم های مضاعفی كه به مردم كُرد شده ، و تلاشی كه آنها همیشه برای اظهار وجود خود داشته اند ، در كردستان ، تبدیل به فرهنگی از ملی گرایی شده، كه در تمام عرصه های اخلاقی، اجتماعی ، هنری و … آنها می توان مشاهده كرد.

    ملی گرایی و پرداختن به زندگی مردم كُرد، از مشخصه های مهم هنرهایی نظیر، شعر، موسیقی و نقاشی در كردستان است . بنابراین هادی از همان آغاز در محیطی حساس به مسائل و انگیزه های اجتماعی و انسانی پرورش یافته بود. می توان تصور كرد كه دوران انقلاب كه مصادف به سالهای اول دانشجویی او بود، سالهای پرشوری برای او بوده است ، اگر چه هیچ گاه خود را درگیر هیچ گروه و سازمانی نكرد . در عوض او شیفته وار مجذوب شخصیت و سخنان الخاص بود، و سعی می كرد طبق خواسته او، از مردم، بی شمار كار كند.

    « شاید بچه های ی برایشان قابل لمس نباشد كه از سكوت بی معلمی تا كلاس پُرشور این استاد چه فاصله ای است و چه نعمتی . او همان بود كه من آرزویش را داشتم. «هنرمند و انسان »

    به جرأت میتوانم بگویم كه از پُركارترین دانشجویان دوره خودم بودم. ( یكبار به آقای الخاص گفتم: فكر نمیكنم فردی سنندجی پیدا بشه كه من از او طراحی نكرده باشم ) .

    هادی روزهای اول دانشكده را اینگونه شرح میدهد: « اولین كلاسهای طراحی با حضور استاد نازنینم آقای «الخاص» شروع شد . من به معنای واقعی و به خصوص در محیط تهران و دانشكده، یك ی بودم . گوشه گیر، كم حرف و كاملاً غریب با فضا . شاید به همین دلیل متوجه تذكر استاد نشدم : « از كله شروع نكنید » ، از كله شروع نكردم، كشیده ای به پس كله ی غرورم خورد. ناگهان برگشتم، باور نمی كردم كه دانشجو هم پسگردنی می خورد . به خود آمدم ، اندكی عصبی ، اما هوشیارتر ادامه دادم ، آنگونه كه الخاص می خواست.

    همكلاسی های او در این سالها عبارتند از؛ جلال متولی، سعید روشن افشار، غلامحسین ممقانیه، رضا فیروزهای و مسعود صمیمی كه اغلب ی بودند و حضورشان در كوی دانشگاه و در كنار هم، فرصتی بود برای پُركاریهای شبانه، كه این پُركاری از مشخصه های آن سالها به خصوص نزد شاگردان الخاص بود . آنجا كه به توصیه استاد هنرمند می بایست در میان مردم و برای مردم باشد، و طبعاً این پُرشوریها به نوعی طراحی و یا نقاشی فیگوراتیو و نسبتاً شعارزده دامن میزد. هادی نیز همچون گذشته و البته متأثر از شرایط جدید، در طراحی های خود به مسایل مردمی می پرداخت.

    بعد از آن همدلی های پُرشور كه منجر به پیروزی انقلاب مردم در سال ۵۷ شد اختلافها و تفاوت نگرش و خواسته ها رفته رفته آشكار و آشكارتر می شد، و نهایتاً به بحرانی منجر شد كه از جمله نتایجش تعطیلی دانشگاهها به مدت سه سال بود. (۱۳۵۹ الی ۱۳۶۲)

    ضیاءالدینی از همان ماه های ابتدای ورود به دانشكده ، در سنندج كلاسی برای آموزش طراحی و نقاشی راه انداخته بود، و در هر تعطیلی كوتاه یا بلندی كه پیش می آمد، به شوق آموزش بلافاصله به سنندج می رفت. اشتیاق او به آموزش و انتقال تجربه هایش و به خصوص آموزه هایی كه از استادش فراگرفته بود، در كنار او جمعی بسیار صمیمی و با روابطی بسیار دوستانه را شكل داد كه خیلی زود به بار نشست: (( اصرار بر تمرین زیاد و تأكید بر طراحی - به تبعیت از كلاسهای « هانیبال الخاص » - عامل مؤثر این باروری بود. )) این باروری یقیناً تنها نتیجه آموزه های استادش نبود، بلكه بیش از هر چیز نتیجه شخصیت و احساس مسئولیت عمیقی بود كه او نسبت به مردم داشت كه خود را متعلق به آنها می دانست. احساس مسئولیتی كه پشت پا به آوازه هایی زد كه در تهران یافته بود، و بازگشت به زادگاهش را بر آنها ترجیح داد. در مدت سه سال تعطیلی دانشگاهها، در سنندج چنان فضای پُر شور و تحركی را به وجود آورد، كه نتیجه را بلافاصله با بازگشایی دانشگاهها می شد دید. و آن تعداد زیاد بچه های كُردی بود كه از همان آغاز بازگشایی، به دانشكده های هنر راه یافتند . بازگشت برخی از این دانشجویان به ، فضای هنری سنندج را فعال و پُربارتر نمود.

    اندوخته های هنرجویان قدیمی تر - كه اكنون دانشجو و یا فارغ التحصیل شده بودند، بعدها بر روند كلاس، برنامه های آن و حتی خود من تأثیر گذاشت. عده ای از بچه ها فعالیتشان را در رشته های دیگر هنری مثل عكاسی، گرافیك ، طراحی پارچه ، سینما و انیمیشن ادامه داده و موفقیتهایی در كشور و در سطح بین المللی به دست آورده اند كه از جمله میتوان به « مظفر شیدایی ( انمیشن ) احمد خلیلی فرد ( نقاش )، شهرام علیدی ( سینما ) اشاره كرد »

    به رغم همه استقبالی كه از كلاسهای هادی ضیاالدینی در سنندج می شد و بسیاری را نیز به شوق آموزش، از روستاها و های اطراف نزد او می كشاند، ولی هیچ گاه، حتی در بدترین شرایط اقتصادی خود ( كه برای او بسیار پیش آمد ) به آن به عنوان « منبع درآمدی اصلی » نگاه نكرده است.

    سال ۱۳۶۲ كه دانشگاهها بازگشایی شدند، سالی متفاوت و سالهای اوج جنگ ایران با عراق بود. برای دانشجویان قدیمی شرایط خیلی عوض شده بود. از استادان گذشته كمتر خبر بود، دانشجویان زیادی اخراج و یا بلاتكلیف مانده بودند، و دیگر از آن شور و حرارت كلاسهای گذشته خبری نبود. بنابراین كمتر هم در دانشكده حضور داشتند و اغلب آنها هم واحدهای باقیمانده را، به شكل « باری به هر جهت » گذراندند . با این همه اكثر كسانی كه پایان نامه عملی هادی را كه در سال ۱۳۶۷ دیده اند، حتماً هنوز به خاطرش دارند. موضوع كار او درآویش قادری بود، كه اغلب به صورت طراحی ارایه شده بودند. طراحی های بسیار شیوا، تأثیرگذار و پُرحالتی كه از صورت دراویش و گوشه هایی از مراسم آنها، و كلاً نیز به صورت ذهنی ، كار شده بود.

    بعد از فارغ التحصیلی دو سال به سربازی می رود. « در سربازی همیشه كار می كردم ، كاریكاتورهای زیادی از آدمهای اطرافم كشیدم. » بعد از سربازی به سنندج برمی گردد. برای امرار معاش كارهای مختلفی پیشه می كند: دایر كردن فروشگاه لوازم التحریری ، سالن پینگ پونگ و … و از سال ۱۳۷۰ نیز با تشكیل سازمان میراث فرهنگی در سنندج به استخدام آنجا در می آید.

    اگر چه هادی ضیاالدینی همچنان نقاش فیگوراتیو و انسانگرا باقی مانده است، اما به لحاظ كیفی هم در شیوه كار و هم در نوع نگرشش تحول عمیقی رُخ داده است. در واقع میان گرایشهای تصویرسازانه و اغلب شعارزده دوران دانشجویی با آنچه كه اكنون انجام می دهد فاصله عمیقی است كه تنها با كنكاشها، و استمرار پُركاری او پُر می شود . « بعد از دانشكده توجهم به جنبه هایی از هنر ایران و آثار بومی دیگر كشورها جلب شد. مدتها بر روی گچبریها، آجر تراشیها و به خصوص سَر و كله ی پنجره ها و اُرسی ها كار كردم، و به راستی كه دورهای بود و دانشكدهای دیگر. با تمام شیفتگی كه به این كار داشتم، هیچ گرایشی به تقلیدهای موذیانه از آنها نداشتم . اقرار می كنم كه درس مبانی هنرهای تجسمی را نه در دانشكده، بلكه در خلوت خانه ها و بناهای قدیمی و از هنر ایرانی آموختم از مینایتورهای ایران و پیكره ها و نقش برجسته های مصری و آشوری یاد گرفتم كه حضور فیگورهای انسانی و عناصر عینی ، همچنین موضوع ، محتوا ، اعتقادات ، سمبلها و … نه تنها مزاحم تأثیرات بصری و ابزار بیانی رنگ نیستند، بلكه میتوانند در كنار هم به اركستری هماهنگ و هم صدا تبدیل شوند.

    هادی در طراحی هایش تقریباً از همان آغاز، كمتر تمایلی به ساخت وساز داشت، و بیشتر با حركات سریع و سیال خط، و در مدت زمان كوتاهی، كار را به پایان می رساند. همین خصلت سیال و سریع بودن خطوط، به طراحی هایش حال و هوایی اكسپرسیو می بخشد و چنین فضای اكسپرسیوی نیز با اغراقهایی كه در حالات و شكل فیگورها انجام می دهد تشدید می شود. اگر چه این اغراقها نیز به حدی نیستند كه كاملاً جنبه های طبیعی فرمهایش چندان كمرنگ شوند. « همیشه از مداد و دیگر ابزارهای طراحی ، به عنوان وسیلهای سریع الانتقال استفاده كرده ام. هنگام طراحی حال و هوایی شبیه خلسه دارم . سیال بودن خط را بر دیگر برخوردها ترجیح میدهم. دوست دارم مداد، حركتی رقص گونه داشته باشد. هر چند تكنیكهای مختلفی را تجربه كرده ام، اما گردش مستانه مداد را بر اطوارهای عصبی ترجیح داده ام » .

    طراحیها و نقاشیهای او مسیر پُر پیچ و خمی از گزارش مستقیم، توصیفی و صریح از وقایع، تا بیان موجز و پُر ابهام چند پهلو از آنها را طی كرده است. دیگر شرح و بیان و یا بارتاب واقعهای خاص مد نظر او نیست، بلكه او به كلیتی از مجموعه ی اتفاقهایی می پردازد كه تبدیل به عشق، ایثار، رنج و دوستی و … شده است. او صرفاً به آوارگی كُردهای عراق یا بمباران حلبچه اشاره نمی كند، بلكه اینها بهانه ای است تا به آوراگی، مرارت و رنجهایی بپردازد كه بر بشر می رود. یعنی آن اصل و جوهرهای كه در هنر ماندگار می ماند. « همیشه و همیشه هنر برای من ابزار و وسیله ای برای انتقال پیام و محتوا بوده. وسیله ای كه بتوانم به واسطه آن تفكر و دریافتها و تجربه های حسی ام را نسبت به ارزشها و ضد ارزشها - در عالم انسانی و اجتماعی با بیننده در میان بگذارم.

    به این مسئله نیز آگاه بوده ام كه لازمه چنین نگرشی، تلاش و رنج مضاعفی است تا بتوان، حركتی همسو و موازی را میان قالب و محتوا ایجاد كرده تا اثر، از لغزشهای فرمالیستی از یك طرف و توصیفهای ادبی از سوی دیگر مصون باشد.

    هر چند فرمالیسم، اكنون به تبع سیاست و به مصلحت روز بر « تخت» نشسته، اما هیچ گرایشی به اقدامات فرمالیستی نداشته و در هیچ مرحله ای از كارم به چشم نمی خورد. میدانم نقاشان فعال در این زمینه تا چه حد در غنای زبان تجسمی و علم كار مؤثر بوده اند و تا چه اندازه بر اندوخته های تكنیكی من افزوده اند، اما این آثار برایم هیچ گاه فراتر از « مبانی هنرهای تجسمی » نبوده اند.

    بر خلاف انتقادهایی كه می شد، در كارهایم تأكید زیادی بر روانكاوی تیپها و فیگورهایم داشتم ، هزاران بار طراحی كردم تا به كشف ویژگیهای مشترك در صورتها و فیگورهای انسانی دستیابم . تذكر استاد دلسوز دیگر شهاب موسوی زاده را به یاد می آورم : هر گونه دخل و تصرف در واقعیت مستلزم شناخت عمیق واقعیت است و جز این تقلیدهایی سطحی بیش نیستند.

    دنبال سبك و سیاق و ایسم خاصی نبوده ام. داشتن امضا و شناسنامه به نظرم، چیزی به هنری بودن یا نبودن اضافه نمی كند. از تمام آثار هنری می آموزم اما از تقلید كوكورانه وحشت دارم . غرورم را جریحه دار میكند. ( بیشترین تفاوت ممكن میان كار من و استادم «هانیبال» دلیل این مدعاست )

    میان « نوآوری » و « مدرن» بودن تفاوت قائلم . معتقدم كه اثر ( هنری ) یا هنر است یا هنر نیست و تاریخ خلق اثر و یا شیوه نقاش ربطی به ارزش یا بی ارزش بودن هنرش ندارد.

    محتوا و به تبع آن موضوع، به دو شیوه در كارهایم نمود پیدا می كند: گاهی به شكلی از پیش تعیین شده و با اِشراف نسبی به مراحل پایانی كار، و گاه از راه شهود ادراكات و مفاهیم كلی و نهایی و با استفاده از خطوط ، فرم و رنگهای شبه انتزاعی كه در آن، تصادف و اتفاق به ابزار تجلی موضوع و محتوا تبدیل می گردد ، كه نهایتاً بازتاب همان « من » همیشگی است . ادامه ی این روند و تبدیل آن به تابلویی به اصطلاح فیگوراتیو به گونه ای است كه نمی توان میان هر دو شیوه تفاوت قایل شد.

    مجسمه سازی در كنار طراحی و نقاشی ، فعالیت جدی دیگری است كه هادی ضیاالدینی تا كنون به آن پرداخته است . كلاً كارهای مجسمه او به دو گروه قابل تقسیم است : مجسمه های كوچك اندازه شخصی كه به لحاظ برخورد و شكل كار همسو با طراحی و نقاشیهای اوست و مجسمه های سفارشی بزرگی كه معمولاً برای میادین و مكانهای عمومی ساخته شده اند. طول این مجسمه ها در اندازه هایی بین 5/2 تا 18 متر می باشد. تعداد 17 مجسمه ای كه تا كنون ساخته در شهرهای سنندج، مهاباد، قزوین، اصفهان و نیز شهرهای سلیمانیه ، اربیل و دهوک كردستان عراق نصب شده اند. اغلب این آثار پیكره هایی از مشاهیر بوده و به صورت طبیعت گرایانه ای اجرا شده اند .

    هادی هنوز از پُركارترین های اهل هنر است و زندگی خود را یك سره وقف آن كرده است. ایشان اکنون مشغول ساختن مجسمه ای به طول 18 متر به نام انفال به سفارش مسئولین هه ولیرمی باشند که در آینده ای نزدیک تصویر آن را در سایت ایشان خواهیم دید .

    از آقای ضیاءالدینی پرسیدم چرا انفال ؟

    ایشان در پاسخ گفتند : در قرآن کریم سوره انفال آمده است کسی که با اسلام دشمنی ورزیده و جنگ می کند باید با او مقابله شود . و صدام از این کلمه سوء استفاده کرده و کار سیاسی و اشتباه خود را بدین گونه توجیه کرده و با مردم کرد عراق برخورد کرده و تعداد 182000 نفر از آنها را زنده به گور کردند .

    « همیشه آرزو كرده ام چیزی به نام خواب و یا سه وعده غذا وجود نداشت . تمام ساعات بیداری را طراحی كار می كنم ، مجسمه می سازم و نقاشی می كنم . »

    منبع : www.ziaoddini.com

    برگزاری نمایشگاه

    نمایشگاههای داخلی ( انفرادی و جمعی ) :

    تهران ، سنندج ، اصفهان ، تبریز ، ایلام ، همدان ، مهاباد ، سقز ، مریوان ، بانه ، قشم ، چابهار ، كرمانشاه ، اشنویه ، بیجار ، دیواندره

    نمایشگاههای خارج از ایران :

    چین ، واشنگتن ، لندن ، برن (سویس) ، مارتینی (سویس) ، ژنو (سویس) ، قرقیزستان ، قزاقستان ، ازبكستان ، كویت ، سلیمانیه ، اربیل ، حلبچه ، سوریه

    شركت در مسابقات :

    برگزیده در چهارمین بی ینال ( دوسالانه) نقاشی ایران ( موزه هنرهای معاصر تهران 1376 )

    برگزیده اولین بی ینال ( دوسالانه ) بین المللی طراحی ایران ( موزه هنرهای معاصر تهران 1378 )

    منتخب اولین جشنواره هنرهای تجسمی اصفهان و دریافت دیپلم افتخار در زمینه مجسمه سازی 1367

    داوری :

    داوری جشنواره های هنرهای تجسمی

    داوری جشنواره نقاشی غرب ایران در مریوان و نیز جشنواره مدرسین آموزش و پرورش سنندج در چند نوبت

    ساخت و نصب پیكره :

    ساخت پیكره تمام قد گاندی ( دراندازه طبیعی ) رهبر دلسوز مردم هند در سال 1353

    ساخت و نصب پیكره « چوپان » با ارتفاع سه متر در پارك آبیدر سنندج

    ساخت و نصب پیكره « آزادی » با ارتفاع شش متر در میدان آزادی سنندج

    ساخت و نصب پیكره « دو كودك » با ارتفاع چهار متر در پارك آبیدر سنندج

    ساخت و نصب پیكره « مولوی كرد » با ارتفاع 5/3 متر در میدان مولوی كرد سنندج

    ساخت و نصب پیكره « كارگر » با ارتفاع 4 متر در میدان كارگر سنندج

    ساخت و نصب پیكره « استاد هه ژار » با ارتفاع 4 متر در میدان استاد هه ژار مهاباد

    ساخت و نصب پیكره « استاد هیمن » با ارتفاع 4 متر در میدان استاد هیمن مهاباد

    ساخت و نصب پیكره « استاد محمد قاضی» با ارتفاع 4 متر در میدان محمد قاضی

    ساخت و نصب پیكره « میر عماد قزوینی » با ارتفاع 5 متر در میدان میر عماد قزوین

    ساخت و نصب پیكره « لذت رهایی » با ارتفاع 3 متر در میدان پارك كودك اصفهان

    ساخت و نصب پیكره « شیخ محمود برزنجه » با ارتفاع 8 متر در میدان شیخ محمد سلیمانیه عراق

    ساخت و نصب پیكره « مستوره اردلان » با ارتفاع 4 متر در پارك اربیل عراق

    ساخت و نصب پیكره « شیخ حسن علی ( جگر خون ) » در اربیل عراق

    ساخت و نصب نقش برجسته « سرباز مادی » با ارتفاع 5/2 در سر در موزه سنندج

    ساخت و نصب نقش برجسته « زیویه » با وسعت 100 متر مربع در میدان و ورودی پارك آبیدر

    ساخت چندین سردیس از تیپهای مناطق مختلف كردستان جهت نمایش در موزه مردم شناسی خانه آصف

    ساخت چندین سردیس از شخصیتها و مشاهیر كرد جهت نمایش در موزه مردم شناسی خانه آصف

    برگزاری اولین نمایشگاه مجسمه های شخصی ( با بیش از چهار پیكره ) در نگارخانه ارشاد

    راهیابی و شركت در دومین بی ینال مجسمه سازی ایران ( موزه هنرهای معاصر تهران )

    ساخت و نصب پیكره بێسارانی در سنندج

    ساخت و نصب پیكره انفال در اربیل به ارتفاع 18 متر

    ساخت و نصب پیكره معلم در دهگلان

    چاپ اولین كتاب طراحی بنده ( در دست چاپ )

    عضو افتخاری انجمن نقاشان ایران

 

برچسب‌ها

ارسال نظر

  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
2 + 4 =