مویه ای برای جنگلهای سوخته زاگرس:

همه ما در آتش سوزی جنگلهای زاگرس مقصریم/ مهدی نورمحمدی

شناسهٔ خبر: 09C3FA94 -
چند روزی است که تمام فکر و ذهنم معطوف به آتش سوزی جنگل های زاگرس است. جنگل های که اهمیتشان مرابه سمت سینمای مستند کشاند.

به گزارش هاناخبر ،

داستان تخریب و دست اندازی مادر طبیعت قصه ای مفصل است. می خواهم گوشه ای از این حکایت تلخ را بازگو کنم اما نمی دانم از گردو غبار شروع کنم که به مهاجم همیشگی غرب ایران تبدیل شده است یا از ضعف فرهنگ عمومی در خصوص منابع طبیعی بگویم شاید از طرح های عمرانی که بدون در نظر گرفتن شرایط زیست محیطی بنویسم بهتر باشد اما نه واجب تر است شکستمان در برابر بحران های خودساخته را بیان کنم.
همواره سنگ حفاظت از طبیعت را بر سینه می زنیم ، اما جمعه و تعطیلات که می رسد اره و تبرمان را تیز می کنیم و برای کباب و سایر غذاهایی که با آتش پخته می شوند به زیستگاه های سرزمینمان می رویم. به هر کجای جنگل که می نگری، مملو از آدم و ماشین است تا جایی که دلمان می خواهد خودرومان را می بریم چرا که تفاوت زیستگاه و تفریحگاه را نمی دانیم. زیراندازمان را در جایی پهن می کنیم که دو ماه قبل در آنجا بلوط کاشته ایم. به اولین درخت نیمه خشکی که می رسیم. نیمی از جانش را می گیریم تا نیمه دیگر آن در اثر وزش باد سقوط کند. اگر سیخ کباب کم داشتیم، شاخه های بلوط را مناسبترین وسیله برای کباب می دانیم، درست مثل انسان های اولیه، ابزاری را برای کباب درست می کنیم، پدر خانواده به رسم عادت دیرنه و با وجود چربی و قند خون بالا در این عصر حاضر ساج را از صندوق عقب ماشین بیرون آورده و به مادر و مادربزرگ می دهد تا شه له کینه ای  چرب با شیره ی خرما( غذای سنتی مردم غرب کشور) برایشان درست کند و در ادامه به دنبال انبوهی از هیزم برای آتشدان می گردد.
اما پسر کوچک خانواده آتش بزرگ دیگری روشن می کند( همه هم او را نگاه می کنند و هیچ عکس العملی نشان نمی دهند) تا چند دانه ذرت، سیب زمینی و یا شلغم را بپزد. در مجموع هزاران سال تلاش طبیعت را برای پخت چند گیاه خوراکی هدر میدهیم. از لحظه ای که به طبیعت رفته ایم آتشمان را روشن کرده و تا آخرین لحظه ای که بر می گردیم همچنان شعله اش فروزان است. بعد از رقصیدن بر گرد آتش دیگر زمان رفتن است چرا که هوا تاریک شده است این زمان پدر خانواده دستپاچه ی غیمت گرفتن از طبیعت است پس جعبه خودرو را باز کرده و تا جایی که امکان دارد درون آن هیزم می ریزد. بعضی از ما که خود را دوست دارطبیعت معرفی می کنیم به فکر زباله ها می افتیم، پس آنها را بر روی آتش ریخته و چند تکه هیزم باقیمانده را هم بر روی آن می گذاریم. خانم جوانی که تازه بچه دار شده است دو از چشم همه پوشک بچه اش را بر روی آتش قرار می دهد تا بسوزد( گاهی نیمی از آن می سوزد گاهی هم نمی سوزد). گروه بعدی که به این مکان می آیند با دیدن این پوشک طرف دیگر درخت را برای روشن کردن آتش می سوزانند . در تاریکی شب همه عجله دارند که به خانه برسند. رقابت و کورس ماشین ها شروع می شود.
به خانه که می رسیم اولین کاری که پیگیری می کنیم عکس های سلفی که امروز در اطراف آتش ثبت کرده ایم را در گروه ها و پیج هایمان می گذاریم و منتظر لایک بیشتر می شویم، اما در این میان بعضی ها سیخ های کباب را به رخ دیگری می کشند و بعضی ها کتری های بیشمار.
عده ای خلاقیت از خود به خرج داده و کباب ها را به شکل دایره چیده و در میان آن کتری قرار داده اند. با همه ی این تفاسیر بعد از شبکه های اجتماعی سراغ تلویزیون می رویم تا برنامه ی محلی و شبانه را نگاه کنیم. مجری در برنامه ی زنده ی تلویزیون در حالی که آتشی از هیزم های بلوط در جلوش روشن است از حفاظت طبیعت می گوید اما گزارشگر برنامه از نحوه ی پخت نوعی نان محلی به اسم په پک می گوید( که تقریبا نصف درختی را برای پخت آن آتش زده ) و در ادامه با اعتماد از فرهنگ روش کردن آتش در میان ایرانیان می گوید.
شب با همه ی داستان هایش می گذرد. صبح که از راه میرسد اولین کاری که انجام می دهیم چک کردن تلگرام و اینستاگرام است. در شبکه های اجتماعی پرطرفدار اولین پستی را که میبینیم کتری سوخته ای در کنار انبوهی از هیزم است که در پایین آن با زبان محلی نوشته شده صبح تان بخیر. هنوز این پست را نخوانده ایم که پست جدید می آید. وای خدای من خبر آتش سوزی در یکی از کوه های زاگرس است. تعجب نکنید جایی که ما رفتیم نیست. ما آتش را در جای خوبی روشن کردیم! دور و برش را هم سنگ گذاشتیم اما موقع رفتن کامل خاموشش نکردیم!!!
اما نه نقطه ای که آتش گرفته در محلی دو از دسترس است. پس احتمالا کار افراد بی احتیاط دیگری است . چند لحظه اندوهگین می شویم و سپس به امورات روزانه می رسیم. اما در چند نقطه ی همزمان آتش شعله ور شده است. تنها کسانی که در میان آتش هستند چند مامور منابع طبیعی و محیط زیست اند که هنوز خستگی آتش قبلی بر جان آنان باقی است. به لطف شبکه های اجتماعی و پیگیری لحظه ای خبر آتش سوزی هامسئولین هم حساس شده و جلسه ای تشکیل می دهند اما همه ی نتایج به بالگرد ختم می شود که آن هم در تحریم خرید آن هستیم و یا در حال حاضر بودجه ی برای آن اختصاص داده نشده است.
 با شعله ور شدن آتش عده ای از طبیعت دوستان رگ غیرتشان به جوش می آید و به کمک دوستان محیط زیست، منابع طبیعی و هلال احمر می روند تا شاید از میزان تخریبها کاسته شود . دیری نمی پاید که زبانه ی آتش به همه جا سرایت می کند شعله ها با قدرت پیش می روند وهمه جا را می سوزانند تا نهایتا به صخره ای برخورد می کند. اینجاست که کوه در مقابل آتش می ایستد و آتش را خاموش می کند.
کمرکولی ها، چرخ ریسک ها، توکاها و صدها پرنده ی دیگرجوجه هایشان را در میان آتش از دست می دهند و خودشان نیز می گریزند اما سنجاب ایرانی سرگردان است چرا که مانند پرندگان نمی تواند فرار کند و تنها پناه او درخت کهنسالی بود که بلوط های زیادی در اطرافش ذخیره داشت.
گرزه مار و افعی سوسن در آتش سوخته اند کندوهای زنبور وحشی در تنه ی درخت بلوط آتش گرفته است عقاب طلایی، آسمان این منطقه را ترک می کند چرا که آشیانه ی کبک و تیهوها سوخته و خودشان نیز به تیر تفنگ شکارچیان کشته شده اند.
اما چندین روز بعد از آتش سوزی،این بحران همچنان نقل محافل و مجالس مختلف است . نظرها و راهکارهای که برای مقابله با این بحران مطرح می شود همه تکراری و احساسی است . تحقیق و پژوهش میدانی در همه جا به فراموشی سپرده شده است. دیدگاهها و راه کارها در باره ی این بحران در مرحله حرف باقی می ماند. همه از یاد برده اند که روزگاری نه چندان دور در زمان جنگ درختان بلوط پناه بی پناهان بود ، جنگل ها نگذاشتند مردم این دیار سرزمین خود را ترک کنند. روزهای غم و شادی ما در پای این درختان سپری شد، حالا نیز بهترین زمان هایمان را در سایه سار بلوط ها سپری می کنیم.
پدربزرگم می گفت در گذشته های نه چندان دور سالهای که خشکسالی بر ما غلبه می کرد نان ما آرد کردن میوه ی بلوط بود، اما ما تنها بخش کوچکی از فواید جنگل را می دانیم و چه رازهای پنهانی است در پی این موهبت های الهی.
 مادامی که نسبت به دنیای اطراف خود ناآگاه هستیم از بین رفتن این میراث طبیعی نیز برایمان مهم نیست. حرف های زیادی پیرامون اهمیت جنگل ها باید گفته شود که اینجا مجال آن نیست.
 بهتر است دوربینم را بردارم و به سراغ بلوط های بی پناه زاگرس بروم شاید با شناخت بیشتر از این اکوسیستم دست از اشتباهاتمان برداریم.
مهدی نورمحمدی-  مستندساز

ارسال نظر

  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
7 + 5 =